ستاره دریایی
ژنـــــــرال...
)) عـآشــقــ نبـــوב ے تــو مـنــ عــآشـقـــتــ بـــوבمــ ((

سایت های برتر ایرانی
سایت های برتر ایرانی

کدستان

امکانات جانبی
منوی اصلی

بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ

همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ

شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ

شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

ژنــــــــرال...



بہ شبــــــ و شــعـــر ژنــــــــرال... خوش آمدید. امیدوارم از اشعار لذت کافی را ببرید پیشرفت من به نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شماست لطفا مرا در هر چه بهتر شدن وبلاگ یاری دهید לּלּלּלּ با تشکر مدیر وبلاگــــــ . . . . .

دسته بندی
لینک دوستان

آرشیو مطالب
فروردين 1395 مرداد 1394 خرداد 1394 مرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد

این صفحه را به اشتراک بگذارید
سیستم افزایش آمار هوشمند تک باکس
ستاره دریایی
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : جمعه 16 اسفند 1392 ز : 11:33 بعد از ظهر | +

روزی مردی اندیشمند در ویلای خود مشغول تماشای ساحل و انواج آن بود که ناگهان حرکات شبیه به رقص جوانی او را متحیر کرد. جوان دقایقی مشغول این حرکات بود و با گذشت زمان دست از کار خود برنمی داشت. مرد به دنبال علت از ویلای خود خارج شد و پس از چند دقیقه پیاده روی به جوان رسید و به او گفت: لحظاتی طولانی است که می بینم این حرکات را انجام می دهی؛ به سوی ساحل می دوی؛ بر می گردی؛ خم می شوی، باز با حالتی خاص به طرف ساحل و امواج می دوی؛ گویا حرکاتی خاص انجام می دهی! جوان نگاهی به مرد اندیشمند کرد و با لبخندی گفت: جزر و مد دریا بسیاری ازستاره های دریایی را به ساحل آورده، من نیز در این دقایق آنها را برداشته و به سمت دریا می برم و بر روی انواج پرت می کنم. این بود کار من!!! اندیشمند پوزخندی زده و گفت! جوان، ساحل دریا بی امتداد و با وجود هزاران ستاره دریایی، کار تو بی تأثر است!! جوان بدون این که جوابی دهد، خم شد و ستاره دریایی دیگری برداشت و در حالی که نفس نفس می زد گفت: (برای این ستاره دریایی بی تأثر نبود!!!)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: شبــــــ و شعـــر، ،
:: برچسب‌ها: داستان ستاره دریای ، خداوند اسکارمیدهد ، شب و شعر ، ژنرال ، داستان ، شاعری ، ,
.:: ::.


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ژنـــــــرال... مي باشد.